جدول جو
جدول جو

معنی واپس شدن - جستجوی لغت در جدول جو

واپس شدن
(غُوْ وا کَ دَ)
به عقب رفتن. پس رفتن. تأخر. (تاج المصادر بیهقی) : احجام، واپس شدن از کاری. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واپس آمدن
تصویر واپس آمدن
باز پس آمدن، باز آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاپی شدن
تصویر پاپی شدن
کنایه از در پی کسی یا کاری بودن، کسی یا کاری را دنبال کردن
در امری اصرار ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واجب شدن
تصویر واجب شدن
بایستن، لازم شدن، فرض شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پاپی شدن در امری. اصرار ورزیدن، امریرا دنبال کردن تعقیب کردن، پاپی شدن کسی را. ایراد گرفتن بر او اذیت کردن وی ایذا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واسر شدن
تصویر واسر شدن
عود کردن بحالت اول: (حبط واسر شدن جراحت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واصل شدن
تصویر واصل شدن
رسیدن، پیوستن: (بین بشه واصل شده می از خودی فاصل شده وز شام جان حاصل شده جانها در ودیوار را) (دیوان کبیر)، بحق رسیدن: (قابل امر وی قابل شوی وصال جویی بعد ازان واصل شوی) (مثنوی) رسیدن پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارث شدن
تصویر وارث شدن
رخن بردن ارث برنده شدن میراث یافتن مرده ریگ یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارسی شدن
تصویر وارسی شدن
مورد تفتیش قرار گرفتن کنترل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واثق شدن
تصویر واثق شدن
استوانیدن اطمینان یافتن اعتماد کردن: (سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمدکه: واثق شو بالطاف خداونی) (حافظ. 306)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازع شدن
تصویر وازع شدن
باز داشتن پیش گرفتن مانع شدن جلوگیر شدن: (بارها گفتم بگویم نکته ای حال خویش چین ابروی توام هر بار وازع میشود) (کمال اسمعیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واضح شدن
تصویر واضح شدن
روشن شدن آشکار شدن آشکار شدن هویدا شدن: (کمال قدر او از این یک قطعه که گفته است واضح و لایح میشود)، ثابت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
رخ دادن در جایی شدن پروا یافتن رخ دادن ظاهرشدن روی دادن بوقوع پیوستن: (ذکر احوالی که درآن مدت واقع شد)، ممکن شدن مجالی پیداشدن: (دلم پاک است چشمم پاک ای محرم سرت گردم اگر واقع شود این حرفها خاطر نشانش کن خ) (صوفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقف شدن
تصویر واقف شدن
آگاه گشتن مطلع شدن خبردار گشتن آگاه گردیدن: (میخواست تا بر معابیر اشعارعرب و عجم که بیشتر اهل تمیز از حلیت معرفت آن عاطل باشند واقف شود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکس زدن
تصویر واکس زدن
مومه زدن اندودن بامومه با واکس براق کردن (کفش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واله شدن
تصویر واله شدن
شیفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دو باخته شدن (نرد) باختن در بازی نرد بطوری که حریف همه مهره های خود را برداشته باشد و شخص مقابل هیچ مهره برنداشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقد شدن
تصویر واقد شدن
تابناک شدن فروزان شدن تابناک شدن مشتعل گردیدن: (که نارکین اوس وزنده ناری است کزاو واقدشوددرحال موقود) (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واصل شدن
تصویر واصل شدن
((~. شُ دَ))
رسیدن، پیوستن، به حق رسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
((~. شُ دَ))
رسیدن، ماهر شدن، استاد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واگر شدن
تصویر واگر شدن
Diverge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
Enter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
entrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
প্রবেশ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
प्रवेश करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
entrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
entrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
eintreten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
binnenkomen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
увійти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
войти
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
wejść
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
entrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وارد شدن
تصویر وارد شدن
들어가다
دیکشنری فارسی به کره ای